اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیب هایم خالیست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب می فهمم سهم آینده ی من بیکاریست
من نمیدانم که چرا می گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
و به آنها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم وهنر خندیدم
" باید اینجا به همکلاسی های عزیز توضیح بدم که متن بالا فقط جهت طنز هست. و من واقعا به سهراب سپهری خیلی ارادت دارم. اینو گفتم که فکر نکنید قصد مسخره یا تحقیر اشعار ایشون رو داشتم. "